



ای ز اسرار درونم باخبر
وَز اموراتم ،همه،از خير و شر
آگهی از آشكار و غيب ما
از يقين قلب وحتی رَيب ما
ليك با اينكه بصيری و عليم
باز می سنجی تو مارا ای عظيم
آزمودی بنده را تا اينكه او
خالص از تقوا شود ناب ونكو
تا ببينی صدق وكذب بنده را
آن دلِ از عشق خود،آكنده را
آزمودن از براي اينكه ما
خود ببينيم تا كجاييم با خدا
گفته ايم:«آمَنْتُ بالله» با زبان
صدق آن با امتحان گردد عيان
اينكه در دنيا بگيری نعمتی
يا دهی بيش از نيازم رحمتی
هردو اين را بهر سنجش می دهی
چون قبولت گردم ارزش می دهی
وَر شَوم مردود در اين امتحان
باز می گيری تو دستم را نهان
آزمونت را به هر نحوی روا است
بنده ات در گيرو دارش مبتلا است
گه به فقر و گه به ثروت،گه به جان
گه به فرزندان واهل وخانمان
هر كه را قُرْب تو بيش است،بيشتر
آزمودی باغمی دِلْريش تر
آنكه چون«فاروق» باشد لامقام
نزد تو،سنجيدنش زود است تمام
چونكه براين بنده خامی ديده ای
دايم اش اندر حرامی ديده ای
نااميدی،ناشكيبایی فزون
گه به خود مشغول وگه ديدی برون
گر نبودی لطف اَت ای پروردگار
بيش از اين بودم خفيف وخوار و زار
شعر:فاروق پورحبیب




Tag :
اشعارعرفاني واسلامي 2016,
شعر عرفاني آزمايش الهي,
چراخداوند مارا آزمايش مي كند,
آزمونهاي الهي