اشعار فاروق پورحبیب
ناگهان پیر شـدم عهــد جوانـــی بگذشت
آن بهاری که مـرا بود، به آنــی بگذشت
چه غروری به سرم بودو چه آوازه مرا
آن غــرور وهمه ی نام ونشانی بگذشت
ای جوان حالِ مرا بین که پندیست تورا
همـــه ام در قـــدم فصل خزانـی بگذشت
این نبودم که تو می بینی و اکنون ببین
عمر من در پَیِ این عالَــم فانی بگذشت
درس گیر ازمن و ازآنچه که دادم زدست
قِصه ی زندگــی ام بود زمانی، بگذشت
شاعر: فاروق پورحبیب
کانال اشعار فاروق پورحبیب در تلگرام